در چنين شرايطي سلمان با شجاعت توانست اين زنجيرها را پاره كند و به قيمت به خطر انداختن جان و آزادي خودش، با انديشههاي گوناگون و افقهاي بازتر انديشه آشنا شود. دليل پيدايش هزاران عالم و فيلسوف و دانشمند و اديب و مفسر و محدث و متفكر در قرنهاي بعد از اسلام اين بود كه سرپوش نظام طبقاتي از روي جامعه ايران برداشته شد و طبقات مختلف جامعه توانستند در توليد فكر و دانش و هنر مشاركت كنند. و همه اينها رهاورد ورود اسلام به سرزمين ايران بود كه سلمان فارسي را ميتوان ازجمله شخصيتهاي بسيار مهم و تأثيرگذار در اين ماجرا دانست. دكترمحمدرضا تركي كه سالها در تاريخ صدر اسلام تحقيق و پژوهش كرده و ابعاد شخصيتي افرادي مانند سلمان فارسي را به خوبي شناخته است و كتابي درباره او با نام «پارساي پارسي» نوشته از اين چهره عظيم و حقطلب اسلامي- ايراني ميگويد.
- ميدانيم كه سلمان فارسي يكي از شخصيتهاي بحث برانگيز و چندبعدي تاريخ اسلام و ايران است. نظر رويكرد مسلمانان جهان نسبت به او بهعنوان مسلمان ايراني كه يكي از ياران خاص نبيمكرم اسلام بوده، چگونه است؟
تمامي مسلمانان، از شيعه و سني، او را بهعنوان يكي از اصحاب بلندمرتبه پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله و حضرت اميرالمؤمنين امام علي(عليهالسلام) ميستايند. او در منظومه فكري فرق و مذاهب اسلامي جايگاه ويژهاي دارد و سني و امامي و اسماعيلي و زيدي و اهل حق و اصحاب تصوف و فتوت، هريك به فراخور جهانبيني خود، تصويري از او ارائه كردهاند. اين تصوير اگرچه گاه اغراقآميز يا غيرواقعي است، اما همواره با حرمت و تقدس همراه است.
در متون ادب فارسي كه آينه تمامنماي فرهنگ ايراني است، سلمان در هيأت انساني حقجو، عارفي وارسته، زاهدي سجادهنشين، حاكمي عادل و حكيمي فرزانه رخ نموده است. سنايي ميگويد:
از اين مشتي رياست جوي رعنا هيچ نگشايد
مسلماني ز سلمان جوي و درد دين ز بودردا
- اما به هرحال سلمان فارسي هم مثل همه شخصيتهاي مؤثر تاريخي، دشمناني دارد. دليل اينگونه دشمنيها و كينهورزيها نسبت به او چيست؟
واقعيت و ماهيت سلمان، همواره كساني را به ستيزه با او برانگيخته است. در روزگار ما كساني كه از عمق حوادث و وقايع تاريخي بيخبرند، به جاي آنكه علل سقوط ساسانيان را در واقعيات عيني جستوجو كنند، گناه سقوط اين سلسله را يكسره به گردن سلمان ميگذارند و سيل دشنامها را از طريق نوشتهها و رسانههاي خودشان به طرف اين فرزند ايران و اسلام سرازير كردهاند. وهابيها و سلفيها و روشنفكران عرب طرفدار بنياميه، كه روزگار آلاميه و مروان را اوج درخشش اقبال قوم عرب ميدانند، نيز نظر خوشي به سلمان بهعنوان يكي از بزرگان شيعه و يكي از اركان فرهنگ ايراني ندارند. سلمان در ميان مستشرقان نيز دشمنان آشكاري دارد، ازجمله هرو ويتز و كليمان هوار رسما واقعيت تاريخي او را انكار كردهاند.
- در دوراني كه سلمان فارسي بهعنوان يك ايراني با نبيمكرم اسلام آشنا شده و به اسلام مشرف شد، آيا ايرانيهاي ديگري هم همراه او مسلمان شدند؟ درواقع ميخواهيم بدانيم تأثيرگذاري اين صحابه خاص رسول خدا صلياللهعليهوآله بر هدايت هموطنانش تا چه اندازه بوده است؟ آيا دولت ساساني و مردم ايران فقط با او دشمني ميكردند؟
سلمان فارسي را بايد نماينده روح جستوجوگر ايراني در طلب حقيقت دانست. بايد توجه داشته باشيم كه التهاب روحي سلمان را ميتوان در ديگر فرهيختگان روزگار ساساني و بهصورت كلي و مبهم در كل جامعه آن روزگار حس كرد. آنچه بر دل و جان و خرد سلمان گذشت، بعدا در كليت وجدان و خرد جمعي مردم اين ديار، در قالب پذيرش اسلام، رخ نمود و زمينهساز تحولات عظيم تاريخي شد. اگر اين زمينه روحي و فرهنگي وجود نداشت، شمشير اعراب باديه كندتر از آن بود كه انقطاعي در فرهنگ اين سرزمين پديد آورد.
فتوحات اسلامي برخلاف آنچه برخي درپي القاي آن هستند، عليه دولت و نظام طبقاتي ساساني صورت گرفت نه مردم ايران. بيشك حتي اگر اين نبردها رخ نميداد، جنگهاي طولاني ايران و روم و تضادهاي دروني و مشكلات داخلي ساسانيان براي سقوط آن نظام فرسوده كافي بود. فتوحات اسلامي فقط اين فروپاشي را تسريع كرد. اما حضور كساني مثل سلمان در اين نبردها باعث شد تا جلوي بسياري از تندرويها گرفته شود و از بسياري تخريبها و اتفاقات ناگوار ديگر كه خواسته و ناخواسته در جنگها رخ ميدهد، پرهيز شود تا به مردم عادي كمتر آسيبي برسد. سلمان خود از همين مردم بود و براي آزاد كردن همين مردم از بندگي طاغوت و بازكردن زنجيرهاي طبقاتي از دست و پاي آنان برخاسته بود.
درواقع بايد تأكيد كنيم كه سلمان فارسي، نخستين نقطه التقاي دو فرهنگ اسلامي و ايراني است و اسلام ايراني- نه بهمعناي التقاطي كلمه- بهواسطه جهاد بزرگ و تاريخي سلمان و قوم او، در شكلگيري تمدن بزرگ اسلامي نقشي تعيينكننده داشته است. با وجود اين در صدسال اخير، توجه اهل انديشه و قلم به بازيابي شخصيت سلمان به قول دكتر شريعتي «كمي بيشتر از هيچ» ارزيابي ميشود. بهنظر شريعتي اين بيتوجهي، نشاندهنده يك «انحطاط فكري و اخلاقي شگفتانگيز» است.
- با اين توضيحات، ما از دو لحاظ وامدار شخصيتي مثل سلمانفارسي هستيم؛ هم از نظر ايراني بودن او و هم از نظر تشرف او به مذهب شيعه. درست است؟
همينطور است. هم از لحاظ تعلق به فرهنگ ايراني به او وامدار هستيم و هم از لحاظ مسلمان بودن و بهويژه تشيع كه سلمان از طلايهداران محسوب ميشود. گذشتگان ما به اين دو دليل همواره در بزرگداشت سلمان فارسي تلاش كردهاند. سلمان در فرهنگ مردم همواره نماد زهد و عدالت اسلامي بوده و عدالت گمشده و جامعه آرماني خود را در سيما و خاطره او جستوجو كردهاند. سلمان در عين حال يكي از نمادها و مظاهر وحدت اسلامي نيز بهشمار ميآيد؛ چرا كه همه فرقههاي اسلامي، از شيعه و سني او را محترم ميدانند.
- نياز جامعه امروز به شخصيت سلمان فارسي چيست؟ چگونه بايد او را به جامعه معرفي كرد تا ابهامات موجود مرتفع شده و از او درس بگيريم؟
ما و انسان امروز نيازمند حكمت و خرد و حقيقتجويي سلمان فارسي هستيم. سلمان مردي بود كه بهدنبال سرچشمههاي اصيل حقيقت بود و به همين دليل از جامعه طبقاتي ساساني گريخت و زنجيرهاي عادت را گسست و خود را به مراكز تفكر آن روزگار رساند و توانست از نزديك با تفكرات مختلف و آيينهاي آن روزگار آشنا شود. او سرانجام گمشده خود را پس از يك جستوجوي پرماجرا در فراسوي تعصبات قومي و نژادي پيدا كرد. انسان امروز كه گرفتار شده و در تنگناي تفكر مادي قرار گرفته، بيش از پيش نيازمند سلمانهايي است كه روشنفكرانه، به معني واقعي كلمه، از ديوارهاي عادت و تكرار و ابتذال دنياي سرمايهداري بگذرند. در عين حال بهنظر ميرسد كه توضيح نحوه سلوك سلمان و رويارويي او با انديشههاي مختلف و آزادانديشي او در جستوجوي حقيقت، نمونهاي از مشي و شيوه ملت ايران را فراروي ما قرار خواهد داد و روايت كردن زندگاني او به تنهايي كافي است تا بدانيم ملت ايران دليلي براي حفظ زنجيرهاي جامعه طبقاتي ساساني بر دست و پاي خويش نداشتند و حتي اگر اسلام وارد اين سرزمين نميشد، بيشك، مردم ايران فضاي بسته آن روزگار را كه كسب دانش را به طبقه خاصي منحصر ميكرد و اجازه تفكر مستقل به انسان را نميداد برنميتابيدند و يقينا به سمت انديشههاي عميقتر و آزادتر و فضاهاي بازتري براي تفكر ميرفتند.
- برخي معتقدند كه سلمان فارسي برده بود و بعد از آزادي به دين اسلام مشرف شد. آيا چنين نظري صحيح است؟
سلمان يكي از اصحاب خاص پيامبر صلياللهعليهوآله و ياران نزديك حضرت اميرالمؤمنين امام علي عليهالسلام بوده و جايگاه بلندي نزد اين بزرگان و ديگر صحابه و نقش مهمي در شكلگيري حوادث صدر اسلام داشته است. اما بايد بدانيم كه اسلام آوردن او پيش از آزادي او از بردگي يهود بوده به اين دليل نميتوان اسلام آوردن او را به آزادشدن او از بردگي ربط داد. سلمان عاشقانه، مثل كسي كه گمشده واقعي خود را بعد از سالها يافته باشد در مدينه به خدمت رسول خدا صلياللهعليهوآله رسيد و در زمره اصحاب صفه كه خالصترين و زاهدترين ياران آن حضرت بودند درآمد و تا پايان زندگي با زهد و پرهيزي بيمانند زندگي كرد. اين زهد البته به دور از هرگونه رنگ و ريايي بود. اين گريز از ريا و مبارزه با آن از ويژگيهاي شخصيتي سلمان حتي قبل از آشنايي او با اسلام است كه در رفتار او در زمان زندگي در ميان مسيحيان نيز به وضوح ديده ميشود.
- يكي ديگر از شبهههايي كه دل هر انسان آگاه و هوشياري را ميسوزاند، اين است كه از سلمان فارسي بهعنوان كسي ياد ميكنند كه به پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله علم ميآموخت و اين در حالي است كه آن حضرت، از علم لدني و الهي بهرهمند بوده است. از لحاظ تاريخي چگونه ميتوان پاسخ چنين شبههاي را داد؟
دانش گسترده سلمان از آيينهاي يهود و مسيحيت و آيينهاي ايراني و فرقههاي مختلف باعث شده كه عدهاي مغرضانه او را آموزگار پيامبر اكرم صليالله عليهوآله معرفي كنند و مدعي شوند چيزهايي كه آن حضرت از آيينهاي ديگر ميدانسته از سلمان يادگرفته و در تاليف قرآن و رسالت خويش از كمك فكري او بهره بردهاست! اين در حالي است كه سلمان در مدينه و پس از هجرت، به خدمت رسول گرامي اسلام رسيده بود و حتي با نگاه كاملا غيرديني هم بديهي است كه امهات تفكر اسلام در 13 سال قبل از هجرت شكل گرفته بود و پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله در سالهاي مكه نميتوانسته از كسي مثل سلمان فارسي تأثيرپذيرفته باشد؛ چرا كه در آن سالها با سلمان ديداري نداشت.
- سلمان كيست؟
بنابر برخي از روايات، او دهقانزادهاي ايراني بود كه «روزبه» نام داشت و در كودكي بر آيين زرتشت بود و در نوجواني به دين مسيحيت درآمد و به شام سفر كرد و به شاگردي روحانيون مسيحي درآمد. چون پيشگويي مسيحيان را درباره ظهور پيامبري در سرزمين عربها شنيد، به حجاز آمد اما بهدست قبيله بني كلب اسير و به بردگي گرفته و به مردي يهودي از بنيقريظه فروخته شد و همراه او به مدينه آمد. در مدينه پيامبر اكرم(ص) را ديد و به او ايمان آورد. پيامبر(ص) او را خريد، آزاد كرد و سلمان نام داد.
سلمان در دوران حيات پيامبر(ص) از ياران بزرگ و مورد علاقه ايشان بود تا جايي كه پيامبر(ص) دربارهاش فرمود: «سلمان از ما اهلبيت است». او در غزوههاي پيامبر حضور داشت و ماجراي پيشنهاد وي براي كندن خندق در نبرد احزاب كه به شكست مشركان انجاميد، مشهور است. او پس از رحلت پيامبر(ص)، در شمار ياران علي بنابيطالب(ع) قرار گرفت. با جريان سقيفه مخالف بود ولي پس از انتخاب ابوبكر و پس از آن عمر به خلافت، با آنها همكاري كرد. در زمان حكومت خليفه دوم، حاكم مدائن شد. با اين حال زنبيل ميبافت و از دسترنج خودش روزي ميخورد. ميگويند سهم سلمان از بيتالمال در سمت استانداري مدائن، 5هزار درهم بوده كه آن را صدقه ميداده است. سلمان فارسي، پس از عمري طولاني در سال۳۶ هجري در شهر مدائن رحلت كرد. مدفن وي در مدائن به بقعه سلمان پاك مشهور است.
مشهورترين روايتي كه از پيامبر(ص) درباره سلمان نقل شده و نشاندهنده علاقه آن حضرت به او است روايت «سلمان منا اهلالبيت» است. براساس روايات، روزي سلمان وارد مسجد شد و حاضرين به احترامش او را در صدر مجلس جاي دادند ولي برخي به بهانه عجميت (عرب نبودن) او بر اين كار حاضرين خرده گرفتند. پيامبر(ص) با ديدن اين صحنه بر منبر رفتند و خطبهاي خواندند و ضمن اشاره به اينكه انسانها از نظر نژاد و رنگ پوست بر هم برتري ندارند فرمودند: «سلمان از ما اهلبيت است».
گروهي از اعراب گمان ميكردند كه بهخاطر اسلام يا ايمانشان منتي بر خدا و اسلام دارند و بر ديگر اقوام برتري دارند. لذا در آيه 54 سوره مائده آمد كه اصلا چنين نيست؛ نه خدا محتاج شماست و نه اسلام؛ «اي كساني كه ايمان آوردهايد هر كس از شما از دين خود برگردد، بهزودي خدا گروهي [ديگر] را ميآورد كه آنان را دوست ميدارد و آنان [نيز] او را دوست دارند [اينان] با مؤمنان فروتن [و] بر كافران سرفرازند در راه خدا جهاد ميكنند و از سرزنش هيچ ملامتگري نميترسند اين فضل خداست آن را به هر كه بخواهد ميدهد و خدا گشايشگر داناست.» اين آيه براي مؤمنين عرب يك تذكار بود، براي مسلمانان يك تنبّه بود و براي نژادپرستان و قوميتگراها نيز يك شوك! از همين رو پرسيدند كه اين كدام قوم است كه خداوند اين قدر آنها را دوست دارد و تعريفشان را ميكند؟ در اين هنگام سلمان نزديك پيامبر(ص) نشسته بود، پيامبر دست بر پاي سلمان (و طبق روايتي بر شانه سلمان) زد و فرمود: «هذا و قومه، و الذي نفسي بيده لو كان الايمان منوطا بالثريا لتناوله رجال من فارس؛ (منظور آيه) اين مرد و قوم او است، سوگند به آن كس كه جانم بهدست اوست، اگر ايمان (در بعضي روايات نيز «علم» آمده است) به ثريا بسته باشد گروهي از مردان فارس آن را به چنگ ميآورند».
- كمكاري مشهود
رسانهها مسئول پاسخ دادن به شبهههاي اعتقادي و تاريخي مردم هستند
شبهههايي كه درباره شخصيتهاي تاريخي و اسلامي در ميان مردم رواج پيدا ميكند و ابهاماتي كه در اينباره در ذهنها شكل ميگيرد، بايد از طرف مسئولان و اصحاب رسانه پاسخ داده شود. اين اتفاق يك امر بديهي و ضروري است چراكه رسانهها مسئوليت روشنگري در جامعه را برعهده دارند. دكتر محمدرضا تركي در اينباره اظهار تعجب ميكند كه «رسانههاي جمعي ازجمله صداوسيما در اين زمينه كمكاري ميكنند و اين در حالي است كه يكي از كارهاي ارزشمندي كه در اين زمينه لازم است انجام شود توليد مجموعه تلويزيوني و آثار هنري متنوع در زمينه زندگي و شخصيت سلمان فارسي بهجاي توليد سريالهاي عوامانه،پرهزينه و كمفايدهاي است كه دانشي بر دانش مردم اضافه نميكنند».
او تأكيد ميكند: «اگر اين امكان براي بزرگان سينماي ايران، از قبيل سيدداوود ميرباقري كه فيلم ارزشمند مختارنامه را تهيه كرد، فراهم ميآمد كه با دست باز در اين زمينه فيلمسازي كند، مردم با سلمان فارسي كه يكي از مفاخر بزرگ فرهنگ ايراني و اسلامي است بيشتر آشنا ميشدند». اين كارشناس و محقق اعتقاد دارد: «با تهيه اينگونه فيلمها و برنامهها، مردم ضمن آشنايي با چهرههاي اسلامي، عملا با بخش مهمي از تاريخ ايران و دلايل واقعي و نحوه رويكرد آنان به اسلام و تحولات پس از آن آشنا ميشوند و جلوي بسياري از غرضورزيها و تحريفهاي تاريخي گرفته ميشود».
او باور دارد كه توليد چنين آثاري از ضرورتهاي فرهنگي روزگار ماست و اين در حالي است كه اقدامات بسيار محدودي براي آشنايي مردم با تاريخ اسلام و پاسخدادن به شبهههاي موجود انجام گرفته است، به همين علت است كه ابهاماتي درباره شخصيت افرادي مانند سلمان فارسي در ميان مردم رواج پيدا ميكند و گاهي، انحرافات تاريخي و غرضورزيهاي دشمنان اسلام، كار را به جايي ميرساند كه اصل اسلام و شخصيت بزرگوار، دانشمند و والاي نبي مكرم اسلام مورد هدف قرار ميگيرد.
- استفاده از تجربههاي سلمان در غزوات پيامبر اكرم(ص)
سلمان فارسي در كنار پيامبر چگونه زيست؟
براي جستوجو در ريشههاي حضور و فعاليت سلمان فارسي بايد به دوران جنگ خندق برگرديم. در واقع آن زمان، نخستين باري است كه سلمان در تاريخ اسلام خود را نشان داد. آنطور كه دكتر محمدحسين رجبي دواني، استاد و كارشناس تاريخ اسلام ميگويد: «زمينههاي حضور و فعاليت سلمانفارسي را بايد درسال پنجم هجري جستوجو كرد. در اين سال ميان سران قريش با يهودياني كه در مدينه ساكن بودند، پيماني بسته شد كه به موجب آن ائتلافي به رهبري ابوسفيان شكل گرفت. اين گروه بنا داشتند به مبارزه با رسول خدا صليالله عليه و آله بروند و با اين كار به دين اسلام و مسلمانان چنان ضربهاي وارد كنند كه آن را بهطور كامل از بين ببرد. به اين صورت بود كه زمينههاي شكلگيري جنگ خندق فراهم شد؛ جنگي كه به فرموده نبي مكرم اسلام، بزرگترين تهديد عليهاسلام محسوب ميشد».
به اين ترتيب ميتوان گفت سلمان در سال پنجم هجري وارد عربستان شده بود. او در ايران از رفاه خوبي برخوردار بود اما شنيدن آوازه نبيمكرم اسلام، موجب شده بود به مدينه برود تا با پشت سر گذاشتن سختيهاي زياد بتواند در زمره ياران آن حضرت درآيد. آنطور كه كارشناس تاريخ اسلام ميگويد: «سلمان آن قدر در مسير اسلام اخلاص داشت كه زمينهاي براي خاص شدن او در ميان صحابه نبيمكرم اسلام شد. بهطوري كه ميتوان از او بهعنوان يكي از ياران با سابقه رسول خدا صليالله عليه وآله ياد كرد». بنا بر تأكيد و تصريح تاريخ، پيشنهاد حفر خندق در حمله ابوسفيان هم از طرف سلمانفارسي مطرح شده بود و او اين تجربه را در جريان حكومت ساساني در ايران بهدست آورده بود: «البته بايد توجه داشت كه موقعيت جغرافيايي مدينه براي حفر خندق بسيار مناسب بود. چرا كه بهعنوان مثال اگر نبي مكرم اسلام در آن زمان در مكه حضور داشتند و لشكر ابوسفيان به مكه حمله ميكردند، امكان حفر خندق نبود. اما زمين مدينه و موقعيت استراتژيك آن براي اين كار مناسب بود؛ چراكه علاوه بر داشتن زمين تقريبا نرم و قابل حفر، در يك طرف اين شهر هم كوههاي سلع قرار داشت و در طرف ديگر خانههاي مدينه به هم پيوسته بودند، در جنوب مدينه هم نخلستانها و سنگهاي آتشفشاني بودند كه مانع از ورود دشمن ميشدند. به اين ترتيب تنها مسير ورودي دشمن از سمت شمال بود كه با حفر خندق، راه بر آنها بسته شد.»
نظر شما